کد مطلب:315203 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:223

عنایتی دیگر (3)
18- سرور گرامی جناب آقای حاج آقا تقی اشعری قمی حفظه الله گفت:

آن موقعی كه ماشین ما خراب شد و در آن كوه های سخت كرمانشاه و مهران - كه یك طرف كوه های سر به فلك كشیده و طرف دیگرش دره عمیق و گودال عظیم بود - راننده گفت: لاستیك های ماشین خراب شد، و دیگر راه نمی رود. من شما را به اولین روستا می رسانم و شما را پیاده می كنم تا خودتان با مینی بوس خود را به مهران برسانید.

نشست پشت فرمان تا ما را به روستا ببرد، ناگهان دیدیم كه در آن بیابان برهوت و آن پیچاپیچ یك اتوبوس خالی آمد و ایستاد و ما را سوار كرد و به سلامت به شهر مهران رساند.

من گفتم: در آن موقعی كه ما در مرز مانده بودیم به حضرت عباس علیه السلام متوسل شدم تا شما برسید. از طرف دیگر شنیده بودم كه ماشین شما خراب شده از آن حضرت خواستم كه شما را به سلامت برساند.

بدانید آن ماشینی كه در آن بیابان برهوت آمد و خالی بود و شما را سوار كرد، من یقین دارم كه حضرت عباس علیه السلام آن ماشین را فرستاده بودند، تا شما را سوار كند و به مقصود برساند.



[ صفحه 430]